واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰: دل چسان پنهان کند در سینه آه خویش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل چسان پنهان کند در سینه آه خویش را دانه چون بر خویشتن دزدد گیاه خویش را بسکه شب کردم چو صیقل با قد خم اضطراب ساختم آیینه سنگ تکیه گاه خویش را در بزرگی باید افگندن ز سر تاج غرور میوه در بالیدن اندازد کلاه خویش را تهمت رحمی بخود مگذار و خون من بریز میتوان با خون من شستن گناه خویش را جاده نتواند بگرد جلوه شوقم رسید زین سبب گم میکنم هر لحظه راه خویش را بسکه شب دادم ز غم خاکستر دل را بباد از نفس آیینه کردم صبحگاه خویش را بسکه باشد دل صلاح اندیش و من اظهار دوست می کشم از دست دل طومار آه خویش را روسیه گردد ز خورشید و، کند واعظ سفید ز آفتاب لطف حق روی سیاه خویش را واعظ قزوینی