نظیری نیشابوری
غزل ها
شمارهٔ ۵۵۷: سحر که سنبلم از جیب پیرهن بکشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سحر که سنبلم از جیب پیرهن بکشی گمان برم که رگ جانم از بدن بکشی شود کنار و برم بی تو باغ عریانی که غارتش کنی و سنبل و سمن بکشی شبم به هم زده یارب تو انتقام مرا ز صبح ظالم قطاع تیغ زن بکشی شکسته شد صنم عیشم از خلیل صباح تو داد من صمد از این صنم شکن بکشی به نخل عمر نیابد خزان پیری راه به نوبهار اگر باده کهن بکشی به سایه گل تو آن گیاه بی کارم که سر اگر بکشم، بیخم از چمن بکشی خطاب غمزه خمار تو به من زآنست که مست حرف خودم سازی و سخن بکشی ز چشم هندوی تو این مزاج می آید که صندلم به جبین پیش برهمن بکشی عنان طبع تو در دست ناز و بدخویی است عجب نباشد اگر سر ز خویشتن بکشی اسیر کرده تو از خوشی نیارد یاد چو طفل خاطرش از خویش و از وطن بکشی مقید لب شیرین مکن «نظیری » دل که خسرو ار شوی اندوه کوهکن بکشی نظیری نیشابوری