نظیری نیشابوری
غزل ها
شمارهٔ ۵۰۱: عشق افسر ز سر جم به اشارت برده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق افسر ز سر جم به اشارت برده با سپاهی دل محمود به غارت برده نتواند لب عیسی به صد اعجاز گرفت دل که آن چشم مهندس به مهارت برده خواجه! در گوچه رندان نظرباز ملاف که گدا نام شه اینجا به حقارت برده عشق را فایده در کوی زیانکارانست هر که زین کوی سفر کرده، خسارت برده عشق در سینه و طاعت به جزا کرده بدل گنج در خانه و دانگی به تجارت برده بس که بگریسته ام در جگرم گرمی نیست گریه ام از نفس گرم حرارت برده رو به محراب گریبان تو نتوانم سود که ز من دیده آلوده طهارت برده من بیان هیچ ندارم، که سخن گفتن تو از من اندیشه معنی به عبارت برده کرده بر من در افسانه بی سامان باز قفل خاموشی و مفتاح بصارت برده ای خوشا عاقبت کار «نظیری » در عشق در وفا مرده و جانان به زیارت برده نظیری نیشابوری