نظیری نیشابوری
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۵: سوی صحرای حقیقت برد عشقم از هوس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوی صحرای حقیقت برد عشقم از هوس مست می گشتم به قصد صید و می راندم فرس چون به فرمان پیر گشتم غالب آمد شوق دوست از خیالش رفته رفته عشق شد میل و هوس تا به دشمن در نزاعی کار تو با خشم تست چون شوی عاجز به فریادت رسد فریادرس چشم نرگس در کمین و تیغ سوسن بر کف است می گریزم از چمن چون دزد از دست عسس ما به این کاسه دیار آورده بودیم انگبین دست و پای مور بودیم و پر و بال مگس آب سیمای جوانی رفت و جسم زار ماند سیل نوروزی گذشت و ماند باقی خار و خس اینقدر دم را که میزان و حسابی در رهست یک زمان کارست اگر خواهی که بشماری نفس عشق آمد کرد بیرون هرکه را در خانه دید خود پرستار «نظیری » ماند و دیگر هیچ کس نظیری نیشابوری