نظیری نیشابوری
غزل ها
شمارهٔ ۸: ز شهر دوست می آیم پیام عشق بر لب ها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز شهر دوست می آیم پیام عشق بر لب ها به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتب ها بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید که دین عشق ظاهر گشت و باطل ساخت مذهب ها چو من هرکسی طبیبی دارد از زحمت چه غم دارد که آهی گر کشم بر کوه و صحرا افکنم تب ها سحرگه خسته و رنجور از خلوت برون آیم چو پروانه که از صحبت برآید آخر شب ها ز دست او جراحت های زهرآلوده بنمایم به زخم ناصحان سوزن زنند از نیش عقرب ها دل شب داشت دردی از کدورت های حرمانم به سوی آسمان دیدم فرو بارید کوکب ها به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها ز بیدادی که بر دل شد نکردم ضبط خود ز اول کنون کاتش همی بارد پشیمانم ز یارب ها «نظیری » پر گشا تا دیده دل در گشایندت که از تنگی عالم تنگ می گردند مشرب ها نظیری نیشابوری