فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۴۸۹: چشم گریانم که می گردد ز شوقت خون درو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم گریانم که می گردد ز شوقت خون درو جا ندارد جز خیال آن لب میگون درو غنچه ی سیراب از باران اشکم در چمن چشمه ی خونست و غلتان لؤلؤ مکنون درو آن چه روی عالم افروزست هر سو جلوه گر کز لطافت مانده حیران دیده ی گردون درو چیست دانی چشمه ی میم دهانت در سخن نقطه ی موهوم و چندین نکته ی موزون درو محمل لیلی بصد زیب و صفا آراست عشق لیکن از تنگی نگنجد مستی مجنون درو حیرتی دارم ز دل با آنکه صد جا داغ شد داغ دیگر از کجا هر دم شود افزون درو جا ندارد جان درون دل ز بسیاری درد هر نفس دردی دگر می آید از بیرون درو گلشن کویت که بزم عیش و جای خرمیست تا بکی باشد فغانی با دلی پر خون درو فغانی شیرازی