فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۳۸۵: زغم جان می دهم چون دلربای خود نمی بینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زغم جان می دهم چون دلربای خود نمی بینم چه در دست این که جز مردن دوای خود نمی بینم سزد گر سر نهم در دشت و از عالم روم بیرون که در کویت من سرگشته جای خود نمی بینم به سودای تو گشتم آنچنان بیگانه از مردم که یک کس در همه شهر آشنای خود نمی بینم من حیران به کوی آن پری دارم تماشایی که هرگز جانب محنت سرای خود نمی بینم کدامین باد یا رب در گلستان تو ره دارد که برگ یاسمینت در هوای خود نمی بینم نشان غنچه ی این گلستان از دیگران پرسید که من جز خار و خس در دست و پای خود نمی بینم بزاری چون فغانی می زنم دست دعا بر سر که خیری در دعای ناروای خود نمی بینم فغانی شیرازی