فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۳۷۶: عشقم بلای جان شد، آن لعل آتشین هم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشقم بلای جان شد، آن لعل آتشین هم تلخست باده بر من، نیشست انگبین هم می خوردن و جوانی زیبد ترا که دانی آداب مجلس می، کار میان زین هم بگذار تیغ و بستان ساغر که دور کردی خصم از کنار مجلس چشم بد از کمین هم جاه و جمال داری با مهر و ماه بنشین بزم آن تست و بستان می نوش و گل بچین هم بس نیست اینکه سوزم از رخنه ی گریبان صد داغ تازه دارم از چاک آستین هم من هم بپهلوی خود کوه ملال دارم باریست بر سر آن، اندوه همنشین هم شمشیر عشق دارد آبی که بگذراند کافر ز داغ عصیان، مؤمن ز درد دین هم آن گل بهر پیاله رنگین شود فغانی دل بردنش چو دیدی می خوردنش ببین هم فغانی شیرازی