فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۳۶۲: تا بکی خندیدن و دل گرمی افزودن چو شمع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا بکی خندیدن و دل گرمی افزودن چو شمع آب دندان گشتن و آتش زبان بودن چو شمع گاه ناپیدا شدن از دیده ها چون شبچراغ گاه خشک و تر بنور خویش بنمودن چو شمع از دلم هر قطره خون، تبخاله یی شد جانگداز گرد لب تا کی زبان آتشین سودن چو شمع سوختم، آنم بروز آرام نگرفتن چو مهر خوردن دود چراغم این و نغنودن چو شمع از من این اشک چو پروین ریختن وز مهوشان گوش و گردن را بلعل و در برآمودن چو شمع کمترین طاعت بود در گوشه ی محراب عشق روزها استادن و شبها نیاسودن چو شمع دیدن از دور و بزاری سوختن پروانه وار به که مجلس را به آب دیده آلودن چو شمع آه از این آتش پرستیدن فغانی با خود آی چند در دیر مغان زنار بگشودن چو شمع فغانی شیرازی