فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۳۳۹: بغایت تلخ گفتارست در می لعل میگونش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بغایت تلخ گفتارست در می لعل میگونش هزاران جان شیرین نقل در شبهای معجونش هر آنگو با چنین میخواره صحبت آرزو دارد ببینی عاقبت روزی که در ساغر بود خونش شدم خاک درت وان ذره کز این خاک برخیزد نشاند بر کنار چشمه ی خورشید گردونش نیم زاهد که در خلوت بنور طاعتش یابم نه جادویم که دام ره کنم طومار افسونش هران بیدل که خوبانش ببازی در میان گیرند نگردانند ازو رو تا نگردانند مجنونش چرا در فکر آن باشم که دل چون کام از او یابد؟ که گر خواهد رساند بر مراد خویش بیچونش برای درد و داغست آدمی، ور عکس این بودی نیاوردی قضای ایزد از فردوس بیرونش ندارد هیچ کم آنمه فغانی مهر افزون کن که آخر برفروزی صد چراغ از حسن افزونش فغانی شیرازی