فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۷: مه خورشد روی من دمی یکجا نمی گنجد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مه خورشد روی من دمی یکجا نمی گنجد چنان گرمست بر دلها که در دلها نمی گنجد نسیم دامنش گلزار گیتی بر نمی آرد غبار موکبش در عرصه ی غبرا نمی گنجد شهیدی کز سر کویش غبارآلود بیرون شد ز شوقش تا ابد در جنت المأوا نمی گنجد عجب گر بر سلام کس فرود آرد سر ابرو چو برطرف کلاهش عز و استغنا نمی گنجد ازین می خوردن پنهان و پیدا آتشی دارم که در پنهان ندارد جا و در پیدا نمی گنجد اگر فردای دیگر مستی جام و صبوح اینست جزای این گنه در مجلس فردا نمی گنجد ز عشق کافری پیرانه سر در بزم میخواران بدینم رفت بیدادی که در دنیا نمی گنجد نخواهد در سر و کار بلای عشق و مستی شد وجود پر بلای من که در یکجا نمی گنجد ز بیداد غیوری آنچه از کافر دلی دیدم چه جای کعبه در بتخانه ی ترسا نمی گنجد جنون عشق و از جانان خیال بوسه و آغوش مگو اینها که اینها در خیال ما نمی گنجد فغانی را دهان آرزو شیرین نخواهد شد پر از زهرست جام او در آن حلوا نمی گنجد فغانی شیرازی