فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۲۷۵: خوش آن شبها که سر بر آستان دلستانم بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش آن شبها که سر بر آستان دلستانم بود ز خاک پای او مهر خموشی بر دهانم بود بهر صورت که می رفتم بکویش آشنا بودم نه غوغای سگان نه بیم سنگ پاسبانم بود بخواب بیخودی شبها بکنجی می شدم پنهان ز سوی پاسبانش گوشه ی چشمی نهانم بود چو بلبل نیمشب کز خواب مستی می شدم بیدار زبان چون می گشودم نام آن گل بر زبانم بود چو از نظاره ی خورشید رویش می شدم بیخود ز کویش ذره یی کان بر هوا می رفت جانم بود صباح رحلتم زان مرغ اقبال رقیب افتاد که در شام اجل تیر دعایی در کمانم بود فغانی می شدم بیطاقت از نظاره ی رویش ولیکن عزت او مانع آه و فغانم بود فغانی شیرازی