فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۴: بتان شهر که ترکانه باج می طلبند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بتان شهر که ترکانه باج می طلبند مراد سر بود از هر که تاج می طلبند نماند در جگرم آب و این سیه چشمان هنوز از ده ویران خراج می طلبند ز درد عشق دل خلق روزگار پرست بغایتی که طبیبان علاج می طلبند شکر ز شیر جدا می کنند یکجهتان نه همچو شیر و شکر امتزاج می طلبند درون درد کشان رخنه رخنه گشت و هنوز شراب لعل ز جام زجاج می طلبند منم که روی دلم در شکست کار خودست وگرنه گبر و مسلمان رواج می طلبند بجلوه یی نتوان شد چراغ خلوت انس صفای فطرت و لطف مزاج می طلبند مران ز انجمن خویش تنگدستان را که جرعه یی ز سر احتیاج می طلبند مده ز دست فغانی کمند زلف بتان که این مراد بشبهای داج می طلبند فغانی شیرازی