فغانی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۷۹: خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش آن دمید که در دام روزگار نسوخت نیامد از عدم اینجا و زار زار نسوخت کدام تنگدل از باده گرم گشت شبی که چند روز دگر از غم خمار نسوخت که دل به وعده ی شیرین لبی مقید ساخت که تا به روز قیامت در انتظار نسوخت چراغ عیش نیفروخت در سراچه ی دل کسی که پیش تو خود را هزار بار نسوخت شرار دل نه مرا ذره ذره سوزد و بس درون کیست که صد بار ازین شرار نسوخت درین محیط ندیدم دری که در طلبش هزار طالب سرگشته در کنار نسوخت هزار نخل جوان زیر خاک رفت و هنوز جهان برای یکی بر سر مزار نسوخت نه دوست بود که غمگین نگشت در غم دوست نه یار بود که جانش برای یار نسوخت مخور شراب فغانیو اشک گرم مریز خمش که بهر دماغت فگار نسوخت فغانی شیرازی