اهلی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۳۹: ایکه بر عاشق نگاه از لطف و احسان میکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ایکه بر عاشق نگاه از لطف و احسان میکنی گوییا بر عاشق خود مردن آسان میکنی آمدی چونسرو و بستان خانه گلشن ساختی گر بنوشی ساغری عالم گلستان میکنی دل بصد جا میرود هرگه ز مجلس میروی جان من بنشین که دلها را پریشان میکنی گنج مهرت چون نهادی در دل ما عاقبت خانه ما بر سر این گنج ویران میکنی بسکه مژگان درازت میخلد در جان من تا نگه کردم مرا صد رخنه در جان میکنی یوسف گمگشته در معنی تویی خود را بیاب نکته یی گفتم اگر سر در گریبان میکنی داغ دل چون غنچه اهلی تا بکی پوشی ز خلق روشنست این نکته بر ما گرچه پنهان میکنی اهلی شیرازی