اهلی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۷۹۹: تا کام ماه یکشب از دیدنش برآمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا کام ماه یکشب از دیدنش برآمد بسیار شب چو دزدان از روزنش برآمد در دشت از آن غزالان گردند گرد مجنون کز خون دل ریاحین پیرامنش برآمد من مست پیر دیرم کان گلبن سعادت نخل گلی چو ساقی از دامنش برآمد خورشید خود چو دیدم افزود اشک حسرت باور مکن که کامی از دیدنش برآمد آن خرمن گل از خط ننشاند فتنه چندان تا از بنفشه دودی در خرمنش برآمد از بسکه ریخت عاشق از دیده خون بدامن سیلی ز خون دیده تا گردنش برآمد آن باغبان که دایم با سرو ناز نازد کی سرو خوشخرامی از گلشنش برآمد از داغ سینه اهلی چون لاله جامه بر کند با پینه های خونین پیراهنش برآمد اهلی شیرازی