صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۴۱۷: چون شبنم می بر رخ جانان بنشیند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شبنم می بر رخ جانان بنشیند در آب وعرق چشمه حیوان بنشیند شرمنده خونگرمی اشکم که همه عمر نگذاشت مراگردبه مژگان بنشیند دل صاف کن آن گاه ز ماحرف طلب کن از آینه طوطی به دبستان بنشیند مژگان شمرم بوسه زنم بر کف پایش در چشمم اگر خار مغیلان بنشیند آن کس که چو یوسف بودش چشم عزیزی شرط است که یک چند به زندان بنشیند از طعنه خامان نشود کند طبیعت کی آتش سوزنده به دامان بنشیند گر خضر ببیند لب جان پرور او را در ماتم سر چشمه حیوان بنشیند هر کس که چو صائب به تکلف نکند زیست پیوسته چو گل خرم وخندان بنشیند صائب تبریزی