صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۳۷۱: دل را چه خیال است به می شاد توان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل را چه خیال است به می شاد توان کرد این غمکده ای نیست که آباد توان کرد گر دامن وحشت ادب عشق نگیرد خون در دل بیرحمی صیاد توان کرد معذور بود هر که فراموش کند از من وحشی تر ازانم که مرا یاد توان کرد از ناله جرس را نگشاید گره دل دل چون تهی از درد به فریاد توان کرد هرگز نشود تیر کج از زور کمان راست ما را چه خیال است که ارشاد توان کرد چون شعله خس نیم نفس بیش نباشد از مستی اگر وقت خوش ایجاد توان کرد از فکر کنی خالی اگر شیشه دل را از ذکر خدا پر ز پریزاد توان کرد فریاد که در سینه من بر سر هم غم چندان نفتاده است که فریاد توان کرد دل نیز خنک می شود از آه سحرگاه صائب اگر آتش خمش از باد توان کرد صائب تبریزی