صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۳۶۶: ساقی دهن شیشه ما باز به لب کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساقی دهن شیشه ما باز به لب کرد جان عجبی در تن ارباب طرب کرد دریا نه کریمی است که بی خواست نبخشد بیهوده صدف باز دهن را به طلب کرد خامش منشینید که از خامشی شمع پروانه بی غیرت ما روز به شب کرد با کوزه سربسته ز دریا چه توان برد محروم ز وصل تو مرا شرم وادب کرد برگی است خزان دیده که از ثمرش نیست دستی که طمعکار بدآموز طلب کرد بی ابر صدف قطره ای از بحر نیابد درعالم امکان نتوان ترک سبب کرد پیوست به گل خورشید جهان روشنی شمع زان گریه جانسوز که در دامن شب کرد از چوب گل آتش ننهد سرکشی از سر عاقل نتوان اهل جنون رابه ادب کرد در خواب زد از دولت بیدار جهان دست از ساده دلی هر که تفاخر به نسب کرد آراست نسب نامه خود را به دو مطلع هر کس نسب خویش مزین به حسب کرد در خلوت خورشید ز خمیازه آغوش بیطاقتی صبح مرا مست طلب کرد صائب چه کند باده ننوشد که درین بزم هشیار ز جانان نتوان بوسه طلب کرد صائب تبریزی