اهلی شیرازی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۴: بازم از چشم آنسوار سرکش خونخوار رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بازم از چشم آنسوار سرکش خونخوار رفت شد عنان از دست و دست از کار و کار از چاره رفت اندک اندک میشد از دل درد او بیرون به اشگ چاک کردم سینه تا دردم ز دل یکپاره رفت من تنها از پی دل میروم در راه عشق هر که آمد در جهان دنبال دل همواره رفت حق مگر صبر و دلی بازم دهد کز هجر او آنچه بود از صبر و عقل و دین و دل یکباره رفت چون توانم از خریداری یوسف دم زدن من که نقد هستیم در کار یک نظاره رفت تا تو در جان آمدی صبر و دل از تن رخت بست آشنا شد با تو جان و از میان بیکاره رفت عاقبت اهلی چو مجنون از غم آن نو غزال در بیابان عدم با خاطر آواره رفت اهلی شیرازی