صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۳۲۱: صبح شکوفه از افق شاخ سر کشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح شکوفه از افق شاخ سر کشید جوش بهار رشته ز عقد گهر کشید تا پرده بر گرفت ز رخسار داغ من خود را ز شرم لاله به کوه وکمر کشید از وصل بهره توبه قدر حجاب توست آن چید گل ز باغ که سر زیر پر کشید گیرنده تر ز چنگل بازست خون من نتوان به زور از رگ من نیشتر کشید فردا سبکتر از پل محشر گذر کند اینجا کسی که بار ستم بیشتر کشید در وصل ازو توقع مکتوب می کنم بیطاقتی مرا به دیار دگر کشید میدان تیغ بازی برق است روزگار بیچاره دانه ای که سر از خاک برکشید از گوشمال حادثه محنت نمی کشد در طفلی آن پسر که جفای پدر کشید گوهر به سنگ وآب خضر را خاک داد آن میفروش خام که می را به زر کشید امید صائب از همه کس چون بریده شد شمشیر آه را ز نیام جگر کشید صائب تبریزی