صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۲۹۹: مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود جوهر ز آب تیغ پریشان نمی شود خار طلب نمی کشد از پای جستجو تا گرد بادمحو بیابان نمی شود گردون به وادی غلطی افتاده است این راه دور قطع به جولان نمی شود چشم سیه دل تو قیامت شناس نیست ورنه کدام روز که دیوان نمی شود نتوان به آه لشکر غم را شکست داد این ابر از نسیم پریشان نمی شود پیوسته همچو خانه آیینه روشن است کاشانه ای که مانع مهمان نمی شود نتوان گره به اشک زدن راز عشق را شبنم نقاب مهر درخشان نمی شود مجنون عبث به دامن صحرا گریخته است پوشیده این چراغ به دامان نمی شود موری که روزی از قدم خویش می خورد قانع به روی دست سلیمان نمی شود چین در کمند زلف فکندن برای چیست سنگ از فلاخن تو گریزان نمی شود جان داد صبح بر سر یک خنده خنک غافل همان ز خنده پشیمان نمی شود در وادیی فتاده مرا کار در گره کز زخم خار، آبله گریان نمی شود غافل مشو ز خال ته زلف آن نگار پیوسته این ستاره نمایان نمی شود صائب تلاش صحبت درمان زبی تهی است ورنه کدام درد که درمان نمی شود صائب تبریزی