صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۲۳۹: آن را که در جگر نفس آتشین بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن را که در جگر نفس آتشین بود خورشید آسمان وچراغ زمین بود چون ماه حسن ساخته بیش ازدوهفته نیست مارا نظر به حسن خدا آفرین بود معلوم شد زخواب گران گذشتگان کآسودگی نهفته به زیر زمین بود روزی به آبروی نیابند خاکیان رزق تنور از قفس آتشین بود چون آفتاب هر که ننازد به اعتبار گر بر فلک رود نظرش بر زمین بود آن خرمن گلی که نظر نیست محرمش مپسند بی حجاب در آغوش زین بود چون برق و باد دولت دنیا سبکروست در دست دیو یک دو سه روزی نگین بود گویند سنت است که در وقت احتضار ذکر بلند ورد زبان حزین بود چون ذکر را بلند نگوییم روز وشب ماراکه هرنفس نفس واپسین بود جان تازه شد ز روی عرقناک او مرا باران نرم روزی مغز زمین بود صائب صبور باش که تا یار خوشدل است عاشق همیشه خسته و زار و حزین بود صائب تبریزی