صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۲۳۸: از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود از گوش نگذرد سخنی کز زبان بود بی برگی آرمیدگی دل دهد ثمر خواب بهار باغ به فصل خزان بود از دور باش عقل چه پرواست عشق را سیل بهار را چه غم دیده بان بود معشوق بی حجاب مهیای آفت است گل چون شکفت بار دل باغبان بود کردار رابه هر سر مویی است ده زبان گفتار را چو تیغ همین یک زبان بود بر دوش کوه بسته سبکبار می رویم در وادیی که آبله بر پاگران بود در عالمی که همت ما سیر می کند گردون گل پیاده آن بوستان بود صائب چه شکوه می کنی از خاکمال چرخ غیر از غبار دل چه درین خاکدان بود صائب تبریزی