صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۱۸۸: بر باد می دهد سر بی مغز چون حباب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر باد می دهد سر بی مغز چون حباب هر کس برای کسب هوا سیر می کند چون برگ کاه هرکه سبکروح می شود صائب به بال کاهربا سیر می کند از آه هر طرف دل ما سیر می کند چون تخت جم به روی هوا سیر می کند موج سراب پای به دامن شکسته ای است در وادیی که وحشت ما سیر می کند ابروی شوخ او نفسی بی اشاره نیست این قبله همچو قبله نما سیر می کند این دولتی که دل به دوامش نهاده ای چون سایه در رکاب هما سیر می کند از کاهلی است گرچه دل ازپاشکستگان وقت نمازدر همه جا سیر می کند چشم به جای دیگرو دل جای دیگرست گردون جدا ستاره جدا سیر می کند آن را که هست آتشی از شوق زیر پا دایم چو چرخ بی سرو پا سیر می کند نعلش در آتش است همان پیش آفتاب پرتو اگر چه در همه جا سیر می کند از خاک بر گرفته آتش بود دخان گردون به بال همت ما سیر می کند هر کس به بی نشان ز نشان راه برده است داند دل رمیده کجا سیر می کند چون شانه هر که پا ز سر خویش کرده است در کوچه باغ زلف دو تا سیر می کند شب در میان رود به زمین سیاه هند رنگین سخن به پای حنا سیر می کند در حیرتم که کلفت روی زمین چسان در تنگنای سینه ما سیر می کند چندین هزار قامت چون تیر شد کمان گردون همان به پشت دوتا سیر می کند آتش عنانی فلک از ناله من است محمل به ذوق بانگ درا سیر می کند صائب تبریزی