صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۱۶۹: زینسان که شیشه خنده مستانه می زند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زینسان که شیشه خنده مستانه می زند آخر شراب بر سر پیمانه می زند بیکار نیست گریه بی اختیار شمع آبی بر آتش دل پروانه می زند درمشک سوده تابه کمر غوطه می خورد مشاطه ای که زلف ترا شانه می زند در کشوری که مشرق دلهای روشن است خورشید گل به روزن کاشانه می زند رطل گران تکلف مخمور می کند طفلی که سنگ بر من دیوانه می زند ما ونگاه یار که ناآشنایی اش ناخن به دل چو معنی بیگانه می زند تا کعبه هست دیر ز آفت مسلم است این برق خویش را به سیه خانه می زند صائب کسی که بگذرد از سر سپندوار خود را به قلب شعله دلیرانه می زند صائب تبریزی