کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۷۸: ما رسی هیچ شب ای مه از وطن جانب ما نیامدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما رسی هیچ شب ای مه از وطن جانب ما نیامدی همچو شهان به مرحمت سوی گدا نیامدی سوخت غمم چو از دعا حاجت ما روا نشد هیکل خویش سوختم چون به دعا نیامدی آمده به قصد جان هجر تو کشته شب مرا درد و دریغ جان من دوش چرا نیامدی نیست سزای دیدنت دیده بگیر ز آینه زانکه جمال خویش را جز تو سزا نیامدی از سر زلف دلکشت کس نشنید بوی جان تا به سر شکستگان همچو صبا نیامدی جان نفشانده بر در کعبه وصل دلبران طرف مکن چو از سره صدق و صفا نیامدی هست کمال گفتیم این همه درد گرد تو درد کجا رود دگر چون تو دوا نیامدی کمال الدین خجندی