کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۸۵۱: دل من عاشق باریست که گفتن نتوان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل من عاشق باریست که گفتن نتوان روز و شب در پی کاریست که گفتن نتوان این همه چهره که کردیم به خونابه نگار از غم روی نگاریست که گفتن نتوان دیده زاندم که زخون خاک درت شست به اشک بر دل از دیده غباریست که گفتن نتوان دامنه چون تو گلی کی به کف آرم که رقیب در تو آویخته خاریست که گفتن نتوان چشم خونریز ترا دوش به خونم که بریخت در سر امروز خماریست که گفتن نتوان با نوای سنگدل از من که رساند که مرا بر دل از هجر تو باریست که گفتن نتوان سهل مشمر که به زلف تو در افتاد کمال که درین دام شکاریست که گفتن نتوان کمال الدین خجندی