کمال الدین خجندی
غزل ها
شمارهٔ ۷۸۲: ما درین شهر به دام صنمی در بندیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما درین شهر به دام صنمی در بندیم که به دشنام ازو شاد و به غم خرسندیم در غم فرقت او ناله کنان با دل ریش گه گهی زار بگرییم و گهی می خندیم همچو پرگار ز باریم جدا سرگران تا درین دایره کی باز به هم پیوندیم از دل سوخته ما چه خبر دارد شمع بیش ازین نیست که در گریه به هم مانندیم یک ره از باد صبا پرس که ما دلشدگان جمع در حلقه آن زلف پریشان چندیم شرح آن زلف پراکنده دراز است مپرس بهتر آنست کز آن قصه زبان در بند یم گرچه رندیم و نظر باز مکن عیب کمال این هنر بس که نه صوفی و نه دانشمند بم کمال الدین خجندی