صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۱۱۶: خط ترا که دید که زیر و زبر نشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خط ترا که دید که زیر و زبر نشد این رشته راکه یافت که بی پاوسرنشد دل آب ساختم به امید گهر شدن دل شد زدست وقطره آبم گهر نشد چندان که سوختم نفس خویش را چو صبح یک ره شکوفه ام به ثمر بارور نشد محرومیم نتیجه نقصان شوق نیست ره دور بود کوتهی از بال وپر نشد جز من که نیست خانه من قابل نزول روی ترا که دید که از خود بدر نشد بی طالعی نگر که پریزاد تیر او از دل چنان گذشت که دل را خبر نشد شاخی است بی ثمر که سزای شکستن است دستی که در میان نگاری کمر نشد تسخیر آفتاب جهانتاب میکند چون آسمان دلی که ملول از سفر نشد هر کس به صدق در ره توحید زد قدم از ره برون نرفت اگر راهبر نشد چون نی کسی بست کمر در طریق عشق کام از نوا گرفت اگر پر شکر نشد دروادیی که سبزه او خضر رهنماست گردی ز نارسایی ما جلوه گر نشد گردید استخوان چو هما گر چه رزق ما از مغز ما غرور سعادت به در نشد از اعتبار طوطی گویا به حیرتم چون هیچ کس زراه سخن معتبر نشد چندان که سیل حادثه اش خاک مال داد صائب زکوی یار به جای دکر نشد صائب تبریزی