صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۰۷۲: کم کم دل مرا غم واندیشه می خورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کم کم دل مرا غم واندیشه می خورد این باده عاقبت سر این شیشه می خورد مسدود چون کنم که درین تنگنا مرا بادی به دل ز روزن اندیشه می خورد خون دل است روزی غم پیشگان فکر بیچاره آن که روزی ازین پیشه می خورد ضعفم رسیده است به جایی که پای من از موجه هوا به دم تیشه می خورد جایی که خون ز ناخن خورشید می چکد فرهاد ساده لوح غم تیشه می خورد نخلی است آسمان که دل ماست ریشه اش این نخل سرکش آب ازین ریشه می خورد پرورده اند شیشه افلاک را به زهر بیچاره آن که زخمی ازین شیشه می خورد موقوف یک پیاله بود زهد خشک من از چشم شیر برق به این بیشه می خورد صائب کجا رسد به هما استخوان ما ما را چنین که آتش اندیشه می خورد صائب تبریزی