صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۰۶۱: مجنون نظر به شوخی چشم غزال کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مجنون نظر به شوخی چشم غزال کرد یاد آمدش ز وحشت لیلی وحال کرد در روزگار حسن تو از خجلتی که داشت گل آب ورنگ خود عرق انفعال کرد گل کرد چون شفق ز گریبان ودامنش چندان که چرخ خون مرا پایمال کرد شیرازه بهار تماشا گسسته بود تا مرغ پرشکسته ما فکر بال کرد پیچد زبان سبزه خاکش به یکدگر حیرانی رخ تو کسی را که لال کرد جوش نشاط خون من از می زیاده بود این عالم فسرده مرا چون سفال کرد پیری اگر چه گوهر دندان ز من گرفت شادم که بی نیاز مرا از خلال کرد هر بلبلی که از رخ گل نسخه برگرفت عیش بهار فصل خزان زیربال کرد از سایه خط تو چو خورشید روشن است میلی که آفتاب تو سوی زوال کرد هر سیل تیره ای که ازان تیره تر نبود روشنگر محیط به موجی زلال کرد صائب بس است چند کنی فکر آن دهن نتوان تمام عمر خیال محال کرد صائب تبریزی