صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۰۴۵: زخمی که ره به لذت ناسور می برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زخمی که ره به لذت ناسور می برد فیض نمک ز مرهم کافور می برد پروانه مرا جگر ماهتاب نیست موسی مرا به انجمن طور می برد از جمع مال رزق حریص آه حسرت است ازنوش غیر نیش چه زنبورمی برد اکنون که چرخ بر سر انصاف آمده است فیروزه مرا به نشابور می برد زان ساقی کریم مرا هیچ شکوه نیست حیرت مرا ز میکده مخمور می برد تا کی ز حسرت لب خاموش خون خورم این آرزو مرا به لب گور می برد ما گرد هستی از نمد خود فشانده ایم دار فنا چه صرفه ز منصور می برد زنهار از دماغ برون کن غرور را کاین باد افسر از سر فغفور می برد می هوش می رباید و این طرفه تر که یار هوش مرا به نرگس مخمور می برد نزدیکتر به کعبه مقصود می شوم چندان که اضطراب مرا دور می برد صائب فریب مرهم راحت نمی خورد داغ دلی که غیرت ناسور می برد صائب تبریزی