صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۰۴۳: پیغام بیکسان که به دلدار می برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیغام بیکسان که به دلدار می برد طفل یتیم را که به گلزار می برد از وصل گل کسی که به نظاره قانع است دایم ز بوستان گل بی خار می برد می بایدش به نقش بد ونیک ساختن آیینه را کسی که به بازار می برد تلخی نمی رسد به قناعت رسیدگان از خاک مور فیض شکرزار می برد از شب نصیب بیخبران خواب غفلت است زین سرمه فیض دیده بیدار می برد خط گر به گرد خال تو گردد غریب نیست این نقطه اختیار ز پرگار می برد دلگیری من از می گلگون زیاد شد دامان تر ز تیغ چه زنگار می برد از فقر نفس بر خط فرمان نهاد سر این راه تنگ کجروی از مار می برد در پرده حجاب چه لذت بود ز وصل مرغ قفس چه فیض ز گلزار می برد صائب کسی که عیب نمی بیند از هنر از حقه خزف در شهوار می برد صائب تبریزی