قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۶۳۵: چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه باشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه غمست آخر از غم؟ چو تو در میانه باشی غم جانانه باشد چو تو در میان نباشی می فیض فضل جانان نرسد بکامت، ای جان اگر از میان گریزی وگر از کرانه باشی اگر از غرور مستی، نرسی بملک هستی تو کجا حریف آن رطل می مغانه باشی؟ سخن از سر صفا گو، ز صفات یار ما گو چه شدت؟ چو بودت آخر؟ که هم فسانه باشی؟ همه ذل و پستی تو، ز چه بد؟ ز هستی تو چو ز خویش فرد گشتی ز جهان یگانه باشی نفسی نکو نظر کن، تو ز خویشتن سفر کن که تو هم خزانه داری و تو هم خزانه باشی بمیان دشت و صحرا، بکنار جوی دیدم چو بشهر باز جویم بمیان خانه باشی ز قبول خلق مستی ز هوای خود پرستی اگر این چنین بمانی صنم زمانه باشی هله! قاسمی، که مرغان همه ظلمتند و عدوان بچنین زبان همان به که بر آشیانه باشی قاسم انوار