قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۵۳۸: مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا از زخم شمشیرت نمی شاید حذر کردن بپیش زخم شمشیر تو باید جان سپرکردن اگرچه سر نهم بر خاک پیش رهروان تو ولی با منکران ره نخواهم سربسر کردن نگویم از دل و از جان بپیش روی آن جانان که عاشق را نمی شاید حدیث مختصر کردن بسر گردان چو پرگارم ولی امید می دارم میان زلف و رخسارت شبانروزی بسر کردن بپیش شمع رخسارت چو پروانه برقص آیم ببازم جان شیرین را، توانم این قدر کردن نشان عاشقی چبود؟ اگر دانی یقین دانی وداع جان و دل گفتن، بترک پا و سر کردن وداع آرزوها کن، پس آنگه رو سوی ما کن ز شهر تن بملک جان اگر خواهی سفر کردن جوانمردی چه میباشد؟ بآیین طلب کاران درخت باغ عرفان را بحکمت بارور کردن اگر عاشق شدی، قاسم، نشان عاشقی چبود؟ بیک دم ملک هستی را همه زیر و زبر کردن قاسم انوار