قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۵۱۰: تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تن زنده بجان آمد و جان زنده بجانان جان راهبر دل شد و دل راهبر جان گر ترس سرت هست، برو، خواجه، ازین کوی کاغشته بخونند درین کوچه دلیران در نقطه خالست صفای دل درویش ای دوست، مگو قصه «ما کان و ما کان » هرگز سخن واعظ و ناصح نکند سود زین سان که منم بی دل و دین، بی سر و سامان مهجورم و محرومم و معروف بافلاس من دست تهی چون روم از کوی کریمان؟ از کس مهراسید اگر عاشق یارید مستانه درآیید درین بیشه شیران ای عشق، سراسر همه لطفی و کرامت در حسن تو ذرات جهان واله و حیران هم آدم و هم شیئی و هم احمد مختار هم یوسف کنعانی و هم موسی عمران آشفته و واله شده قاسم بشب و روز زان روی دل افروز و زان زلف پریشان قاسم انوار