قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۴۰۵: باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی صاف صاف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باده ام صافست و مطرب صاف و ساقی صاف صاف با سه صاف این چنین کس در نیاید در مصاف گفت مشاطه که: زلفش بافتم، حسنش فزود زلف او از پر دلی در تاب شد، گفتا: مباف! ما ازین غمها نمی نالیم، ای جان و جهان غم چو سیل لاابالی، جان ما چون کوه قاف گر ترا فرصت بود اندر میان عاشقان خویشتن را بازیابی در میان لام و کاف یک سخن بشنو، اگر در راه دین داری دلی چون یکی باشد همه، پس از چه باشد اختلاف؟ زاهدا، ما را چه ترسانی؟ چو خود ترسیده ای آخر این شمشیر چوبین چند داری در غلاف؟ گر بگویم حال قاسم چیست در هجران دوست؟ غرق خون دل شود این کوه سنگین تا بناف قاسم انوار