قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۹: جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان هوادار تو شد، فاش مکن اسرارش دل به سودای تو افتاد، گرامی دارش عشق یاغی شد و با ما سر غارت دارد وصل را گو که: عنایت کن و وامگذارش مبتدی را بکرم جرعه تصدق فرما منتهی را مده آن جرعه ولی خم آرش آنکه در شیوه عرفان حق خود را بشناخت گر همه نیر چرخست، منه مقدارش دل من خسته زلفین کمان ابروییست در چنین حال مگر هم تو کنی تیمارش یا رب، این مرغ اجل طرفه عجایب مرغیست خورد خون همه و سرخ نشد منقارش قاسم از جان حقیقت خبری باز نیافت هرکه را نیست بدل داعیه دیدارش قاسم انوار