قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۳۸۴: در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در کهن دیر زمان جمله فریبست و غرور وقت آن شد که زنم خیمه بصحرای سرور صفت شیوه «احببت » شنید این دل مست علم عشق برافراخت بصحرای ظهور آن چنان مست خرابم بخرابات امروز که بهش باز نیایم بگه نغمه صور صفت نور ترا دید ورای انوار ورد جان و دل ما گشت که: «یا نورالنور» ای دل، از هستی خود یک قدمی بیرون نه تا شود در نفسی جرم و گناهت مغفور حالت هستی تو خانه دل کرد خراب هان و هان! تا نشنوی باز بهستی مغرور قاسم، از جنت و فردوس مگو، کان شه را جنتی هست، که آنجا نه قصور است و نه حور قاسم انوار