قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۳۱۶: سرمایه سعادت ما در دیار بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سرمایه سعادت ما در دیار بود ورنه بسعی ما گره از کار کی گشود؟ دردست هرچه هست،که این درد چاره ساز باجان آدمی بمثل آتشست و عود رندی،که ره بکوی خرابات عشق برد جان را ز دست محنت ایام در ربود بگشای رخ،که دیر شدست انتظار ما تاجان بران جمال فشانیم زود زود از حال عشق عقل ندانست شمه ای خود را هزار بار بدین حالت آزمود باعقل خواجه گونه بگویید:کای سلیم سودای یار و آنگه فکر زیان و سود؟ شیدا و رند و عاشق و دیوانه گشت و مست هر کس ز عشق بازی قاسم سخن شنود قاسم انوار