قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۸: بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر کهن دیر جهان دوست تجلی فرمود جمله ذرات جهان محو شد از عین شهود پرتو فیض تو در عالم امکان درتافت گشت روشن همه آفاق،زهی پرتو جود! قیمت عشق ندانی و گریزان گردی از سر آتش سوزان بگریزی چون دود میل کلی همه در فکر جهان آمد و بس دل که از فکر جهان رست،بکلی آسود به خرابات جهان آ، که ببینی روشن همه جا چنگ و چغانه،همه جا بانگ و سرود در صف مجلس مستان بنگر، تا بینی در قیامند و قعودند و رکوعند و سجود هر دلی از دو جهان رو به مرادی دارد ماو سودای تو و سکر تو و شکر ودود عقل میگفت که: من مبداء موجوداتم عشق آمد به میان،گفت:منم اصل وجود قاسمی،در ره او غافل و افسرده مباش حاصل عمر نباشد ز زیانی بی سود قاسم انوار