قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۶: آن یار چو ناگاه ببازار برآمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن یار چو ناگاه ببازار برآمد از هر طرفی مشرق انوار بر آمد ناگاه تجلی جلالی اثری کرد از روزنه روز شب تار برآمد از خانه برون آمد و در خرقه نهان گشت ناگاه بسر حلقه ابرار برآمد منصور کجا بود؟ و ندانم که کجا بود آن دم که «اناالحق » ز سر دار برآمد وصفش نتوان گفت،که از دیده نهان شد با خرقه برون رفت و بزنار برآمد جانم همه از کار جهان پیچ و گره بود چون روی ترا دید،همه کار برآمد چون روی ترا زلف تو پوشید، بناگاه از جمله جهت نعره ستار برآمد ما منتظر دولت دیدار تو بودیم ناگه علم وصل ز کهسار بر آمد قاسم، نتوانی که دگر گوشه گزینی چون نور رخش از در و دیوار برآمد قاسم انوار