قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۰: جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخانه رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان ببوی وصل یار از کعبه تا بتخانه رفت دل بیاد چشم او در کنج هر میخانه رفت زاهدا،در دور چشم مست یار از باده گوی دور ساقی باد باقی! نوبت افسانه رفت سرخ شد گل درچمن چون خون بلبل را بریخت تا چرادر خون او شوریده دیوانه رفت؟ کشت درویشان بیدل را و دین شکرانه خواست گر بدین راضی شد ازما،یار درویشانه رفت از زبان شمع روشن می شود بر عاشقان حالتی کز سوز شبهابر سر پروانه رفت چشم مستش عاشقان را در سماع آورددوش راستی را،درسماع عاشقان مستانه رفت بعد توبه رفت قاسم کاسه دردی بدست بر سر پیمانه آمد،در سر پیمانه رفت قاسم انوار