قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۱: بگوش سرو چه گفتی؟ که پای کوبانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بگوش سرو چه گفتی؟ که پای کوبانست بگوش عقل چه گفتی، که مست و حیرانست مرا مگوی که: آهسته باش و دم درکش فغان من همه زان چشم مست فتانست بیا بکوی خرابات عشق، تا بینی ز شام تا بسحر نعرهای مستانست دگر بما ز جفاهای یار قصه مگوی که خلق او همه لطفست و عین احسانست هنوز فکر سر و جان خویشتن داری ز کوی عشق گذر کن، که جای شیرانست بیا بمجلس عشاق بی نقاب، ای دوست از آن که روی تو شمعست و عقل پروانست چو مرگ هیچ کسی را امان نخواهد داد خنک کسی که دلش با حریف و پیمانست مرو بپیرو دیوان، که راه تاریکست بیا، که عشق خدا خاتم سلیمانست بخرقه خلق و روی زرد ما منگر کمینه جرعه ما قلزمست و عمانست ربود جان و دل عاشقان مسکین را ترا که سرمه بچشمست و زلف در شانست قلم برندی قاسم زدند روز ازل بیا بگو: بقلم رفته را چه درمانست؟ قاسم انوار