قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۸۴: دیده ام تا بر رخ آن گل عذار افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده ام تا بر رخ آن گل عذار افتاده است اشک سرخم بر رخ زرد آشکار افتاده است هر کسی را اختیاری هست در عالم، مرا عشق او بر هر دو عالم اختیار افتاده است مست و حیران و خرابم از کمال حسن یار تا دو چشم نرگسینش در خمار افتاده است گفتمش: عمر عزیز، آخر خرابم از غمت ز آتش عشق توام جان در شرار افتاده است از کمال کبریا محبوب سویم ننگریست گفت: ما را چون تو هر جا صد هزار افتاده است گفتم : آخر جز پریشانی ندارم هیچ کار تا مرا با زلف مشکین تو کار افتاده است گفت: قاسم، بر سر خاک مذلت پیش من چون تو بسیاری پریشان روزگار افتاده است قاسم انوار