قاسم انوار
غزل ها
شمارهٔ ۳۰: وقت آن شد که می ناب دهی مستانرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وقت آن شد که می ناب دهی مستانرا خاصه من بیدل شوریده سرگردانرا قدحی چند روان کن، که جگرها تشنه است تا ز خود دور کنم این سر و این سامانرا شیشه خالی و حریفان همه مخمورانند مگر از ساقی جان وا طلبم تاوانرا در میخانه ببستند، بده جامی چند تا بهم درشکنم این در و این دربانرا «کل یوم هو فی شان » صفت سلطانیست گر شوی واقف اسرار بدانی شانرا جان من کشته آن غمزه مستانه تست چه محل باشد در حضرت جان جانانرا قاسمی، زاهد ما در دو گناه افتادست می ننوشید و بسی طعنه زند مستانرا قاسم انوار