طغرل احراری
غزل ها
شمارهٔ ۲۴۷: بساط هستی خود را به راهت خاک می سازم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بساط هستی خود را به راهت خاک می سازم اگر باشد زمین ناساز با افلاک می سازم! لبم از آتش شوق محبت خشک شد لیکن ز اشک خون فشان مژگان خود نمناک می سازم لباسی در بر من نیست اکنون غیر رسوائی گریبان تا به دامان قیامت چاک می سازم ازان روزی که دورم از دم صبح وصال او چو شمع شام هجر آه از دل غمناک می سازم نباشد معبدی جز گوشه میخانه ام دیگر اگر زاهد شوم از چوب رز مسواک می سازم جهانی گشت یکسر کشته چشم سیه مستش کفن اندر شهید او ز برگ تاک می سازم چنان مستم من از جام خیال باده شوقش که صبح وصل کی از شام هجر ادراک می سازم؟! درین وادی ز سامان شکار من چه می پرسی که از صید معانی زینت فتراک می سازم! ز تاب شعله شوق تو خاکستر شدم لیکن غبار کلفت از آئینه دل پاک می سازم خوشا طغرل ازین یک مصرع بحر سخن بیدل به ذوق جستجویت جیب هستی چاک می سازم طغرل احراری