طغرل احراری
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۷: تا قماش حسن او را کاروان از ناز بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا قماش حسن او را کاروان از ناز بود مشتری را محمل سودا جرس آواز بود مردم از حسرت که زستغنا نمی گوید سخن یاد ایامی که لعل او مسیح اعجاز بود! قامتش در بوستان حسن دیدم جلوه گر در میان نونهالان چمن ممتاز بود از صبا تا مژده پیغام دیدارش رسید چشم امیدم به راه انتظارش باز بود منشی صبح ازل زد قرعه فال مرا عاقبت مرغ دلم در چنگ این شهباز بود دانه خالش بسان کهربا دل می کشد افعی زلف کج او سخت افسونساز بود داشت چشم ساحرش در ملک دین یغماگری تا کمان ابرویش را غمزه تیرنداز بود از جدائی همچو نی انجام عمرم ناله شد لاله سان داغ دلم از حسرت آغاز بود در ازل صید معانی بال تیهو را کشاد طغرل ما از پیش آن روز در پرواز بود طغرل احراری