عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۴: به بوی زلف مشکینت گرفتار صبا بودم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به بوی زلف مشکینت گرفتار صبا بودم چه دانستم من خاکی که عمری باد پیمودم مرا چون عود می سوزی و بوی من همی آید که روزی یا شبی ناگه (بگیرد) دامنت دودم من از دیده چه ها دیدم! چه ها آورد بر رویم که جز خون جگر کاری ز آب دیده نگشودم به جامی دستگیری کن مرا ساقی که مخمورم می صافی اگر نبود به دردی از تو خشنودم چو آگه نیستند ار شیوه چشم تو هشیاران به جامی بی خبر گردان چو چشم خویشتن زودم صفایی از قدح پیداست امشب از می صافی که عکسی در قدح ساقی ز حسن خویش بنمودم نسیمی! شست و شویی ده به می این دلق ازرق را که دلگیر است و تاریک دلق زرق اندودم عمادالدین نسیمی